8 خرداد

ساخت وبلاگ
لحظه ای رو به خاطر ندارم که از مرگ ترسیده باشم. از درد چرا. ولی اینکه چی باعث می شه آدم ها اینقدر از مرگ بترسن برام علامت سوال بزرگیه.شاید هم من قلب ندارم که از پوسیده شدنش بترسم. یا شاید هم همه ی وجودم قلبه. یه قلب بی مغز که شعور تجزیه تحلیل کردن معنای نابودی رو نداره.یا شاید هم تمام وجودم یک مغزه، که خسته است از بی نهایت بار تجزیه تحلیل کردن هر چیزی و هضم هر دردی و مرگ تنها چیز جذاب و دست نیافتنی هست که براش باقی مونده.آدم ها دوست ندارن در مورد مرگ و مریضی و تاریکی صحبت کنن. ولی من دوست دارم درمورد همه چیز صحبت کنم. در مورد هرچیزی که کمتر آدمها بازش می کنن بیشتر. وارد شدن به محوطه های ممنوعه همیشه برام جذاب بوده. چون حوصله ام از هرچیز قابل پیش بینی و عادی و کلیشه ای سر می ره. برای همین زندگی بی مرگ نمی چسبه. اگر تصور کنی که همیشه توی همین روزمره های مسخره و محدودیت های بی پایانت اسیری، بزرگ ترین شکنجه ی جهان رو برای خودت خریدی.اینکه من الان زنده ام تصمیم منه.اینکه می دونم می تونم نقطه ی پایانش رو انتخاب کنم بهم حس آرامش می ده. نخواستم بگم قدرت. چون دنبال قدرت نیستم زیاد. بیشتر دنبال رهایی ام. اینکه الان اینجام به خاطر اینه که توی نخ نخ وجودم عنصری هست به اسم مهر. وگرنه همش برای من یک بازی مسخره است. که حالا چند روز این طرف تر اون طرف تر... واقعا فرقی نداره.هیچ وقت فرقی نداشته....من برای خودم حضور ندارم.برای بقیه هستم.از بودن برای بقیه لذت می برم.از محبت کردن به بقیه، ظرف خالی ام پر می شه.برای همین این رو معنای زندگیم یافته ام.عشق ورزیدن و سبک تر کردن بار احساسیِ بقیه کار اصلی منه.اینکه امید داشته باشم یا نداشته باشم حتی، به فرداها، برای من نیست. امید توی من مرده. اینقدر زیا 8 خرداد...
ما را در سایت 8 خرداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dgoddesseo8 بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 7:34